هواگرم است خیمه های سیاه وخاکی یکی پس از دیگر
صف کشیده اند
بچه ها ونوزادان برای یک قطره آب پرپر میزنند
چه مصیبت بزرگی است
یک سقا خود تشنه است است آب میبیند ولی نمی نوشد
چه مصیبت بزرگی است
که که روی بر گشتن به خیمه را ندارد به خیمه هایی که همه
منتظرش هستند ولی او یک قطره آب هم ندارد
بچه ها امید دارند که عمو عباسشان برمگردد ولی عمو عباسر
خود میداند که بر نخواهد گشت
کاش میشد ملائکه از آسمان برای آن ها آب بیاورد اما حیف
که عمو عباس خود می داند که نمیشود
یاعباس ...